سلام.
در واقع زندگي همينجوريه
يه روز ميريم
يه روز بر ميگرديم
يه روز ديگه دوباره ميريم
ولي اين بار ديگه ميميريم.
مدتهاست تو وبلاگم چيزي نندوشتم و
خيلي وقته که تقريبا رهاش کردم ولي امروز
به اين نتيجه رسيدم که حتي تاثير بهترين
شبکه هاي مجازي به اندازه يه وبلاگ تميز
و توپ نيست.
وقتي اينستاگرام صفحه شخصي من رو
با بيست هزار فالور ميبنده.
وقتي آزادي بيان خلاصه در گفتن هر حرف
نا هنجار و ناحقي و نگفتن حرفهاي درست و
به حق ميشه.
اين بهترين گزينست که همه تخم مرغ هاتو
تو يه سبد نزاري براي همين دوباره تصميم
گرفتم کار وبلاگ نويسي رو اينبار حرفه اي
تر از قبل ادامه بدم.
به اميد اين که اين فعاليت ها بتونه گوشه اي از
باز غصه هاي امام عصر (عج) را کم کنه.
يا مهدي ادرکني.
عادل چراغيان 25 ديماه 98 ساعت سه و بيست دقيقه بامداد.
خبر خوشحال کننده شليک شش موشک
از کرمانشاه و کردستان به قلب داعش
موجب وحشت و حيرت حاميان داعش در
داخل و خارج کشور شد.
اين موفقيت را به فرمانده کل قوا
مقام معظم رهبري
پاسداران نظام
ارتش و نيروي انتظامي
و تمام حافظان امنيت وطنم تبريک
عرض ميکنم
????به مناسبت ميلاد حضرت زينب (سلام الله عليها)????
روز اول که ز خاک آمده بيرون گل من
دست زينب داد خالق ز سخاوت دل من
گرچه عالم پيش چشم من سياه است ولي
گوشه چشمي کرده بر ما دختر مولا علي
عبد هستم تا قيامت بر در اين روضه ها
گشته ام از کل عالم غير از اين درگه جدا
روزي آيد خون من گردد نثار زينب و
در دفاع از حرم من نيز هم گردم فدا
شعر از عادل چراغيان
@karbala14
اين کوه غم است اينبار بر شانه اين خسته
در کوچه تنايي ،در مانده و بنشسته
طرحي دگر اندازد ، بر صفحه تنهايي
گويد که چه شادم من،وقتي که تو اينجايي
لبخند پر از غم را ،صدبار عيان کردم
تا کس نبرد پي بر ،اين سينه پر دردم
مجنونم و ديوانه ،مستم زِ دو پيمانه
اول ميِ چشمانت دوم پر پروانه
سوزد زِ غمت هرشب اين قلب پر از دردم
من قافيه هايم را با شوق تو آوردم
رفتي تو از اين خانه از من چه بدي ديدي
بنشستي و بر حالم اينگونه تو خنديدي
با يار خودت رفتي ،من ماندم و غم هايم
هر شب لب اين ساحل با سخره هموايم
چشمان پر از خونم با گريه هم آواز است
اين اول تنهاييست،اين لحظه آغاز است
دردا که غم حجرت ،ديوانه و خارم کرد
گويند که "عادل" هم ،شد مست و بيابان گرد
شعر از عادل چراغيان
آدرس شعر کده در تلگرام:
روسياهي
من رو سياه عالمم آيا نگاهم ميکني؟
تها کسم اي همدمم آيا نگاهم ميکني؟
گه چشم ميدوزي به من گاهي شوي آشفته حال
بين چشم همچون زمزمم آيا نگاهم ميکني؟
مجنونم اي ليلاي من دل گشته مست جام تو
محبوس اين اشک کمم آيا نگاهم ميکني؟
گاهي اجيني با دلم گه ميشوي بسيار دور
داغ غمت کرده خمم آيا نگاهم ميکني؟
با چشم پر از آرزو اشکم شود آب وضو
من چون نمي از اين يمم آيا نگاهم ميکني؟
گفتي که عادل دور شو اين جايگه جاي تونيست
گفتم که من هم آدمم آيا نگاهم ميکني؟
شعر از عادل چراغيان
کانال در تلگرام:
@karbala14
_______________________________________________________
اينجا گناه بخشند کوهي به کاه بخشند
بيچاره من که باخود ناورده پرّ کاهي
من را ببخش يارب گرچه گناه کارم
گرچه فرار کردم از تو به هر گناهي
شوقت به من فزون بود از مادري به فرزند
من اشتباه کردم يارب چه اشتباهي
هرگه نماز خواندم فکرم به هر کجا رفت
جز درگه تو اي يار يا ربُّ يا الهي
در ظلمتم اسيــرم شيطان شده اميرم
نــگــذار من بمـــانـم در ظلمت و سياهي
هر کس که عاشقت شد پرواز کرده زين خاک
عشقت فراريم کرد از ذلت و تباهي
گفتي که بندهي من برگرد سوي ربَّت
حتي نکردم آنـــدم بر پشت سر نگاهي
وقتي که رفتم آندم سوي گناه و عصيان
از عمق جان کشيدي معبود من تو آهي
حالا شدم پشيمان از کرده بد خويش
عادل دراز کرده دستش ز عمق چاهي
شاعر: عادل چراغيان
کانل شعرکده در تلگرام
@karbala14
روزي روزگاري مردم پاک و با خدا در دياري زندگي ميکردند که بوي خدا استشمام ميشد
شهر غرق بود در انصاف . مروت . حيا. و هرچه خوبي.
به راستي چه زيبا بود که غيرت و شهامت در آن زمان گل ميکاشت.
و گرمي خونها سرماي يخبندان را از ياد ميبرد.
اما امروز.
امروز ديار ما ديگر بويي از خدا ندارد.
مروت و صفا فراموش شده.
و حيا فقط سر نماز است.
به راستي که مردمان ديارم را چه شده؟
کجاست خونهاي گرمي که بر سرماي يخبندان ريخت
تا چادري از سر خواهري نيفتد و مادري سيلي نخورد.
کجاست؟؟؟
باز ايام ايام اربعين حسيني است و خيل عاشقان ابا عبد الله علليه السلام
به سمت حريم پاکش روانه شده اند.
اما چيست فلسفه اين پاهاي پياده و اين همه عشق؟
رو ميکني به هر طرف سيلي از عشق به سمتت سرازيرميشود .
وچقدر زيباست ديدن کودکاني که در گرما و سرما
همپاي والدينشان نذر ميکنند در راه اماما غريبشان.
ودر اتهاي اينهمه زيبايي وقتي اوج ميگيري حرمي سبز
پراز عشق را در انتهاي گامهاي بلندوکوتاهت ميبيني
وشب جمعه اي که حضور مادر را حس ميکني
يا ليتني کنت معکم فافوز فوزا عظيما.
اين روزها دوباره بوي خيانت به مشام ميرسد
بعضي ها انگار يادشان رفته که در اين خاک
چه خون ها ريخته شد تا پاي بيگانه اي
به اين مملکت باز نشود اما افسوس از اين زمان.
آه از اين روزگار که دوست و دشمن بسيار به هم
شبيه شده اند وديگر نميتوان دوستان را از دشمنان
باز شناخت.
اين روز ها دائما اخباري ميشنويم که از هلاهل
تلخ تر و از مزگ گوارا ترند.
شنيديم که سعودي ها حجاجمان را به خاطر
جنگ قدرت خودشان به خاک و خون کشيدند
اما دستگاه قوي ديپلماسيمان!!! در خواب بود.
و شايد اگر رهبر عزيزمان نبود اکنون حتي
پيکر هاي اين عزيزان به وظن باز نميگشت.
شنيديم توافق قهرمانانه امضاشد وآخر
کليد اين فتح الفتوح به دست دستگاه ديپلماسي
کشورمان رقم خورد!!! اما.
پس از مدتي فهميديم که اين دوغ از ترش هم ترش تر است
گفتند خب اين توافق بد قابل بررسي و تصحيح است
مجلس نظارت ميکند.
از مجلس نيز زمزمه هايي شنيده ميشود که متاسفانه
بعضي دوستان از جمله رئيس مجلس بر نظارت دقيق
نمايندگان ملت بر برجام کار شکني ميکند و راي هاي
نمايندگان را وتو ميکن.
اي داد اگر چنين باشد .
کلاهمان پس معرکه است وبه قول معروف:
ز ياران آنقدر بد ديده ام کز يار ميترسم
غمم را گوشه اي بنهاده از غمخوار ميترسم.
و در کل خدا عاقبت کارمان را بخير گرداند.
نويسنده :سرباز ولايت عادل چراغيان.
قم مشرفه 94.7.17
درباره این سایت